پرسش پارسایی است. اما چه نوع پرسشی می تواند پارسایی باشد؟ پرسش پرهیز از جواب دادن است. پرسش از امر معمول با پارسایی بیگانه است. پرسش، پرسیدن از امر نامعمولی است که از فرط معمولی شدن پرسش را تاب می آورد. فلسفه صورت بندی همین پرسش بوده و از پاسخ هزاران هزار فاصله دارد. گام نهادن در فلسفه گام نهادن در هزارتویی است که در و دیوار ندارد.
پرسش های ما همچون ستارگانی هستند که در آسمان ذاتمان می درخشند و هر لحظه بودنمان را با سوسوی خود به یادمان می آورند. هر ستاره ای که می میرد پرسشی مرده است. اما ستارگان جدیدی در حال پیدایش اند. پرسش نشانه بودن است.
پرسش از امر نا معمول ابتدا برای ما خودش را آشکار می سازد اما پس از آن می توان این پرسش را از جانب سایر موجودات نیز پرسید. البته این امر یک امر انتزاعی است و صرفاً به لحاظ متافیزیکی قابل طرح است. زبان ما زبان حال همه موجودات است. صورت بندی این فضا در فلسفه مشغله ذهنی فیلسوفان است. نیز این طراحی به لحاظ زیبایی شناسی جالب توجه است. بودن اشیا به صورتی که همه دارای این پرسش بسیار اساسی باشند زیباست. زیبایی نمی تواند یک امر ایستا باشد. زیبایی موجودات به زبان حال آنان بستگی دارد. زیبایی امری مربوط و مشروط به پرسش است.